My world



در کلاس روزگار،


درس هاي گونه گونه هست:


درس دست يافتن به آب و نان،


درس زيستن کنار اين و آن.


درس مهر، درس قهر،


درس آشنا شدن،


درس با سرشک غم ز هم جدا شدن !


در کنار اين معلمان و درس ها،


در کنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست،


يک معلم بزرگ نيز


در تمام لحظه ها، تمام عمر!


در کلاس هست و در کلاس نيست!


نام اوست: مرگ!


و آن چه را که درس مي دهد،


« زندگي» ست!


فريدون مشيري


 


روز اول بمن آموخت معلم " آ " را 


خون دل خورد بسي تا که نوشتم " با " را 


دست خود برد به بالا و به پايين آورد 


تا که من بخش کنم بابا را 


زنگ نقاشي، من رنگ نمي دانستم 


او به من گفت که آبي بکشم دريا را 


آنقدر گفت از اين فاصله هاي دم دست 


تا مراعات کنم فاصله در املا را 


بازگو کرد که دهقان فداکار که بود 


تا که سرمشق دهد جمله ي خوبي ها را 


تا که از زندگيم کسر کنم سايه ي جهل 


با کمي حوصله آموخت به من منها را 


گفت روباه پنير از دهن زاغ ربود 


تا که يادم نرود حقه اين دنيا را 


#متأسفانه شاعر ناشناس هستند


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گلاریژان مهربانی همدم تنهایی من ابهام پاک نهاد، تارنمای خانواده درمانی ایرانی - اسلامی زیباکنار مجله شیعه شرکت نصب دوربین مدار بسته فرناز نوشت کتابخانه عمومی سیار قاصدک رشت